جوان آنلاین: مرد افغان وقتی در جریان درگیری یکی از هموطنانش را در ایران به قتل رساند به کشور ترکیه گریخت و در آنجا با تعدادی از دوستانش زورگیری میکرد. متهم وقتی متوجه شد همدستانش دستگیر شدهاند از ترس دوباره به ایران بازگشت که به اتهام قتل گ در دام مأموران رفتار شد.
روز شنبه ۱۴ آبان ماه سال قبل، قاضی محمدجواد شفیعی، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران با تماس تلفنی مأموران کلانتری ۱۳۰ نازیآباد از قتل مرد جوانی در ساختمان نیمهکارهای باخبر و همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی محل شد.
تیم جنایی در یکی از طبقات ساختمانی در حال ساخت در منطقه نازیآباد در جنوب تهران با جسد مرد ۳۵ سالهای به نام بصیر روبهرو شد که با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود.
درگیری خونین ۲ افغان
بررسیها حکایت از آن داشت مقتول اهل افغانستان است و از مدتی قبل در آن ساختمان کارگری میکرده تا اینکه لحظاتی قبل با مرد جوان افغان دیگری درگیر میشود و به قتل میرسد. همچنین مشخص شد قاتل پس از حادثه از محل گریخته است.
یکی از شاهدان به مأموران گفت: «بصیر چند ماه قبل برای کارگری به این ساختمان آمد. دقایقی قبل مرد جوانی که او را تا الان ندیده بودم پیش ما آمد. او هم همشهری ما بود و سراغ بصیر را گرفت. وقتی بصیر رسید با او احوالپرسی کرد و معلوم بود یکدیگر را میشناسند. آنها با هم به طبقه بالا رفتند و ثانیههایی بعد صدای درگیری آنها را شنیدیم. به سرعت به طبقه بالا رفتیم و دیدیم بصیر با بیل به طرف مرد جوان حمله میکند، مرد جوان هم با چاقو ضرباتی به بصیر زد و فرار کرد.»
فرار به ترکیه
مأموران پلیس همزمان با شناسایی خانواده مقتول با کمک شاهدان، چهره فرضی متهم را چهرهنگاری کردند و اولیای دم وقتی چهره فرضی قاتل را دیدند، اعلام کردند قاتل یکی از بستگان نزدیکشان به نام برزو است. بدین ترتیب برزو به اتهام قتل تحت تعقیب قرار گرفت، اما بررسیهای نشان داد او پس از حادثه به محل کارش نرفته و به مکان نامعلومی گریخته است. مأموران پلیس در بررسیهای فنی دریافتند قاتل فراری به یکی از شهرهای مرزی در غرب ایران رفته و به صورت غیرمجاز به کشور ترکیه گریخته است.
بازگشت قاتل
در حالی که بیش از ۱۵ ماه از حادثه مرگبار گذشته بود و همچنان تحقیقات برای دستگیری قاتل ادامه داشت، دو روز قبل مردی در تهران به اداره پلیس رفت و گفت قاتل فراری را در ساختمان نیمهکارهای در جنوب تهران دیده است. وی گفت: «من از بستگان بصیر هستم و خبر داشتم آبان سال قبل او برزو را به قتل رسانده و فرار کرده است. ساعتی قبل به صورت اتفاقی برزو را در خیابان دیدم و فهمیدم به ایران بازگشته است. او را تعقیب و مخفیگاهش را پیدا کردم.» با اطلاعاتی که مرد جوان داد، تیمی از کارآگاهان به محل کار متهم رفتند و او را بازداشت و به اداره پلیس منتقل کردند. متهم صبح دیروز در دادسرای امور جنایی به قتل اعتراف کرد و در ادامه به دستور بازپرس جنایی برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت.
زورگیری
برزو پس از قتل به ترکیه فرار میکند و در آنجا هم با تعدادی از هموطنانش باند زورگیری و سرقت تشکیل میدهند، اما وقتی همدستانش در دام پلیس گرفتار میشوند از ترس دوباره به ایران بازمیگردد.
برزو به چه جرمی بازداشت شدی؟
قتل.
مقتول را میشناختی؟
بله، او از بستگان دور ما بود و خانوادههایمان با هم همسایه بودند.
چه اختلافی با مقتول داشتی که تصمیم گرفتی او را به قتل برسانی؟
من با او اختلاف نداشتم، اما از او کینه به دل داشتم و تا او را نمیکشتم، آرام نمیشدم.
چه کینهای داشتی؟
مقتول به زن برادرم تجاوز کرده بود و من هم از او کینه به دل گرفته بودم.
چطور این موضوع را متوجه شدی؟
چند ماه قبل از حادثه یک روز برادرم به محل کارم آمد، او خیلی بههم ریخته بود. وقتی از او سؤال کردم چرا ناراحتی، گفت بصیر در افغانستان به بهانه اینکه از من پیغامی برای خانوادهام دارد وارد خانهام شده و به زور به زنم تجاوز کرده است. برادرم گفت زنم در افغانستان شکایت کرده، اما پلیس بصیر را پیدا نکرده است.
چطور در ایران او را پیدا کردی؟
وقتی گفت فرار کرده احتمال دادم برای کار به ایران آمده باشد. یک ماه شبانهروز به دنبال او گشتم و همه ساختمانهای در حال ساخت را یکییکی رفتم تا اینکه محل کارش را پیدا کردم.
پس از قتل کجا رفتی؟
پس از قتل ترسیدم و به شهرهای مرزی رفتم. در آنجا به قاچاقبران انسانی ۱۷ هزار دلار دادم و به صورت غیرقانونی به کشور ترکیه فرار کردم.
چه شد که برگشتی؟
آنجا کارگری میکردم، اما گاهی هم همراه تعدادی از هموطنانم زورگیری و سرقت میکردیم تا اینکه مأموران تعدادی از همدستانم را بازداشت کردند و من هم ترسیدم که گرفتار شوم، به افغانستان برگشتم و بعد از مدتی هم فکر کردم آبها از آسیاب افتاده و دوباره به ایران آمدم.
فکر میکردی بازداشت شوی؟
نه، من اصلاً از محل کارم بیرون نمیآمدم، اما آن روز اولین بار بود که برای خرید به خیابان آمدم و از بدشانسی یکی از بستگان مقتول مرا دیده بود.